- زمین گیر
- آنکه به سبب مرض یا پیری نتواند از جای خود برخیزد
معنی زمین گیر - جستجوی لغت در جدول جو
- زمین گیر
- درمانده، ناتوان
- زمین گیر
- برجای مانده، کسی که به واسطۀ بیماری و ناتوانی یا پیری نتواند از جا برخیزد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آنکه بسیار بسبب مرض یا پیری نتواند از جاب خود بر خیزد
ملک دار مالک، مرزبان
عجیب غریب شگفتی آور
خاز گیر کسی که در دکان نانوایی خمیر نان را بعمل آرد، نانوا
دارای زمین، صاحب زمین، مرزبان
کسی که اطلاعاتی را به دست آورده و خبر می دهد، جاسوس، خبرچین، کسی که اخبار و اسرار کسی یا اداره ای یا مملکتی را به دست بیاورد و به دیگری اطلاع بدهد، جستجوکنندۀ خبر، هرکاره، منهی، آیشنه، رافع، ایشه، خبرکش، متجسّس، راید
کمان دار، دارندۀ کمان، آنکه در تیراندازی با کمان مهارت دارد، کمان گیر
مالک، مرزبان
عجیب، شگفتی آور، محصول کشاورزی
کسی که زین اسب می سازد، زین ساز، سراج